معنی بهبود یافتن

حل جدول

فارسی به انگلیسی

بهبود یافتن‌

Ameliorate, Convalesce, Gain, Improve, Meliorate, Progress, Recuperate


بهبود

Amelioration, Betterment, Gain, Health, Improvement, Melioration, Progress, Recovery, Mend, Amendment, Recovery, Recuperation, Well-Being

فارسی به ایتالیایی

بهبود یافتن

ristabilirsi

migliorare

فارسی به عربی

واژه پیشنهادی

لغت نامه دهخدا

بهبود

بهبود. [ب ِ] (مص مرکب مرخم، اِمص مرکب) خیریت و معنی ترکیبی آن به بودن است. (از آنندراج). بهتری. ترقی تدریجی. (فرهنگ فارسی معین):
ز به بودن فال کان سود تست
که به بود تو اصل بهبود تست.
نظامی.
هرکه هست اندر پی بهبود خویش.
عطار.
بوی بهبود ز اوضاع جهان میشنوم
شادی آورد گل و باد صبا شاد آمد.
حافظ.
هر کرا روی به بهبود نداشت
دیدن روی نبی سود نداشت.
جامی.
پیوند درخت مطلقاً برای بهبود و کثرت خاصیت و منفعت می کنند. (فلاحت نامه).
از پی بهبود ملک ودولت بگزین
مردم دانا بجای مردم نادان.
حاج سیدنصراﷲ تقوی.
|| عافیت و سلامت و تندرستی. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین): چنین نومید نباید بود که بهبود ممکن باشد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 182).
برداشت از او امید بهبود
کآن رشته ٔ او پر از گره بود.
نظامی.
برگ و بار آن درخت می ریخت و افسردگی و پژمردگی بدو راه می یافت تا در او هیچ امید بهبود نماند. (مرزبان نامه).
فکر بهبود خود ای دل ز دری دیگر کن
درد عاشق نشود به بمداوای حکیم.
حافظ.

بهبود. [ب ِ] (اِخ) دهی از دهستان گندزلو که در بخش مرکزی شهرستان شوشتر واقع است و 600 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).

فرهنگ فارسی هوشیار

بهبود

ترقی تدریجی، بهتری


التیام یافتن

بهبود یافتن ‎ (مصدر) بهبود یافتن علاج شدن، بهم بر آمدن زخم.

فرهنگ معین

بهبود

خوب شدن، نیکو شدن، سلامت، تندرستی. [خوانش: (بِ) (مص مر.)]

فرهنگ عمید

بهبود

به بودن، خوب بودن،
تندرستی، سلامت،

مترادف و متضاد زبان فارسی

بهبود

تندرستی، سلامت، صحت، عافیت، التیام، پیشرفت، ترقی، توسعه، رفاه،
(متضاد) وخامت

معادل ابجد

بهبود یافتن

560

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری